جدول جو
جدول جو

معنی خوش رگ - جستجوی لغت در جدول جو

خوش رگ
(خوَشْ / خُشْ رَ)
به کنایه بدرگ و بداصل. بدجنس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش گو
تصویر خوش گو
خوش زبان، خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش رنگ
تصویر خوش رنگ
دارای رنگ خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خط
تصویر خوش خط
ویژگی کسی که خط زیبا و نیکو دارد و خط را خوب می نویسد، خوش نویس، نوشته شده با خطی واضح و خوانا مثلاً تکالیف خوش خط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش بو
تصویر خوش بو
دارای بوی خوش، معطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون رز
تصویر خون رز
کنایه از شراب، برای مثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش رو
تصویر خوش رو
خوش صورت، خوشگل
کنایه از مهربان
کنایه از خنده رو، گشاده رو، خندان، فراخ رو، بسّام، گشاده خد، روباز، بشّاش، روتازه، تازه رو، بسیم، طلیق الوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش دل
تصویر خوش دل
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، امیدوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش ترک
تصویر خوش ترک
کمی خوش تر و نیکوتر، قدری بهتر و خوشایندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سرا
تصویر خوش سرا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶)
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش برش
تصویر خوش برش
ویژگی لباسی که پارچۀ آن خوب بریده و دوخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوب رو
تصویر خوب رو
کسی که چهرۀ زیبا دارد، زیبا، خوشگل، نیکوروی، خوش صورت
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ بَ)
کنایه از صاحب ثروت و باسامان. (آنندراج) :
نخواهم دل از او خوش برگ گردد
که مفلس زود شادی مرگ گردد.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ/ خُشْ رَهْ)
خوش راه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موی رگ
تصویر موی رگ
رگ بسیار باریک
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بگوش رسد (صدا آواز) : آواز او گوش رس نبود، مسافتی که از آن آواز و صدا شنیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشرنگ
تصویر خوشرنگ
آنچه که رنگش نیکو باشد، هر چه که دارای ظاهری آراسته و مطبوع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش پز
تصویر خوش پز
کسی که جامه و آرایش وی جالب توجه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خط
تصویر خوش خط
آنکه خط خوب دارد
فرهنگ لغت هوشیار
خیاطی که لباس را خوب می برد و نیک میدوزد خوشدست، جامه ای که برش و دوخت آن نیک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب رو
تصویر خوب رو
زیبا، نیکوروی، جمع خوبرویان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موی رگ
تصویر موی رگ
((رَ))
رگ بسیار باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
Shapely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
Benignly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خوانندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
лагідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
łagodnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
zgrabny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
красивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
красивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
gutmütig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
wohlgeformt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
доброжелательно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش فرم
تصویر خوش فرم
匀称的
دیکشنری فارسی به چینی